یا امام هشتم

ساخت وبلاگ
امروز صبح خداخدا میکردم که وقتی زنگ میزنم، بگه: درست شده!. بیم و امید، حس عجیبی بود. قبلش دعا، نیایش، سلام، صلوات، نذر... هرچی بلد بودم، هر چی بذهنم رسیدگفتم و انجام دادم.زنگ زدم و داخلی مورد نظر رو گرفتم. یک ربع زنگ خورد و جوای نداد. خودم رو سرگرم امیرحسین کردم. نیم ساعت بعد دوباره. اینبار جواب داد!. گفت اجازه بدین تماس بگیرم و بعد آهنگ انتظار...و من ترکیبی از شوق، بیم، انتظار و دعا. صدای کارشناس من رو به خودم آورد؛ "هر چی زنگ میزنم جواب نمیدن. شمارتون رو یادداشت میکنم و یکساعت بعد بهتون جواب میدم". تشکر کردم و خداحافظی.زهرا پیغام داد "گوشت گذاشتم بیرون، میشه کباب تابه ای درست کنی؟ خیلی گشنمه". رفتم سراغ گوشت چرخ کرده و پیاز و رنده و...یکساعت گذشته بود و تقریبا مطمئن شده بودم که فراموش کرده. زهرا رسید و مشغول آماده کردن غذا بودیم، که تلفنم زنگ خورد. دوباره ضربانم رفت بالا.آقای کارشناس بود. گفت: دو تا سه ماه دیگه طول میکشه... گوش هام سنگین شد. چرا؟ باید یکسری استعلام انجام بشه که زمان میبره. من از 5 بهمن منتظرم... میدونم چی میگید، اما اینطوری گفتن. در چه مورد باید تحقیق بشه؟ من میتونم مستقیم باهاشون صحبت کنم؟ کارشناس به سردی پاسخ داد: من اجازه اینکار رو ندارم. خودتون رو اذیت نکنید و منتظر بمونید.تشکر کردم و با صورتی پر از علامت سوال به زهرا خیره شدم...این سریال انتظار، بیم و استرس و امید، کی به آخر میرسه؟ متنفرم از کارهایی که نتیجه ش خارج از توان و اراده آدمه. شما تجربش کردین؟ چقدر منتظر بودین؟ نتیجه ش تلخ بوده یا شیرین؟ نوشته شده توسط محمد حسین در یکشنبه نهم خرداد ۱۴۰۰ | یا امام هشتم...
ما را در سایت یا امام هشتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian2645 بازدید : 156 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 20:32

امروز تماس گرفتم. گفت هنوز هم باید صبرکنی...حداقل 40 روز دیگه!

امشب میلاد حضرت رضاست. خیلی دوست داشتم تا امروز به نتیجه می رسید. آقاجان! نگاهی، گوشه چشمی.

نوشته شده توسط محمد حسین در سه شنبه یکم تیر ۱۴۰۰ |

یا امام هشتم...
ما را در سایت یا امام هشتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : persian2645 بازدید : 119 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 20:32